شهدا شرمنده ایم...

زندگی نامه شهدا

شهدا شرمنده ایم...

زندگی نامه شهدا

۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۴۵

عینک دودی...

خوشحال بود! عینک دودی به چشم زده بود و لابه لای مردم شهر قدم برمی داشت. چشم هایش را به هرکجا که دلش می خواست می دواند و خیالش راحت بود که کسی متوجه چشم چرانی اش نیست.... نگاهش را روی تابلو ی گوشه خیابان ایست داد: " لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر" عینکش را برداشت ...سرش را به زیر انداخت و راهی شد... * چشم ها او را نمی بینند و او (همه ی) چشم ها را می بیند و خداوند مهربان و آگاه است. انعام 103
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۱۲
علی حاضری

شهداء

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.