شهدا شرمنده ایم...

زندگی نامه شهدا

شهدا شرمنده ایم...

زندگی نامه شهدا

...

خون کسی که به خاطر حفظ جان تو جان داد را پایمال نکن...!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۰۲
علی حاضری

...

خون کسی که به خاطر حفظ جان تو جان داد را پایمال نکن...!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۰۲
علی حاضری
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۰۰
علی حاضری
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۰۰
علی حاضری
برچسب‌ها: شهدا شهیدان
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۵۵
علی حاضری
برچسب‌ها: شهدا شهیدان
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۵۵
علی حاضری
گردان کمیل سه روز در محاصره بود... گردان حنظله برای کمک آمد... کانال در محاصره تانکها قرار گرفت... از بچه های گردان کمیل چند نفر بیشتر نمونده بودند...شهید حسین یاری نسب فرمانده گردان حنظله بود... از دو گردان فقط 6 نفر برگشتند... اون هم با اصرار بچه هایی که موندند، آتیش ریختند تا اینها برگردند... آنچه موند شهدا بودند و مجروحین، تشنگی بود و لبهای چاک چاک... آفتاب داغ و قمقمه های خالی... مجروحینی که یکی یکی به شهدا می پیوستند... حسین گفت: پشت بیسیم مداحی رو پخش کنید٬ همه میدونستند که دیگه هیچ کاری نمیشه کرد...! کانال شده بود محل معراج شهدا.... هنوزم بعضی هاشون اونجا هستند...! کانال کمیل بوی فاطمه(س) را میده، بچه ها رفتند و کانال هنوز مونده تا درد غریبش رو به ما بگه... کانال... :آه کمیل... شاهد بودی؟ چرا خاموشی کمیل؟ چرا؟؟؟فریاد تو گوش شنوا میخواهد کمیل! من گوشهایم پر شده از دردهای دنیای مادی... درد تو٬ درد غریبی است در این زمانه ! آرام باش کمیل٬ شاید سال دیگر تو در خاک عراق اسیر شوی... شاید سال دیگر نشود به تو نزدیک شد! یک سال خودت را نشان دادی و دلها را بردی... کاش دلم پیشت بماند... فدای لبهای تشنه شهدا...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۵۴
علی حاضری
گردان کمیل سه روز در محاصره بود... گردان حنظله برای کمک آمد... کانال در محاصره تانکها قرار گرفت... از بچه های گردان کمیل چند نفر بیشتر نمونده بودند...شهید حسین یاری نسب فرمانده گردان حنظله بود... از دو گردان فقط 6 نفر برگشتند... اون هم با اصرار بچه هایی که موندند، آتیش ریختند تا اینها برگردند... آنچه موند شهدا بودند و مجروحین، تشنگی بود و لبهای چاک چاک... آفتاب داغ و قمقمه های خالی... مجروحینی که یکی یکی به شهدا می پیوستند... حسین گفت: پشت بیسیم مداحی رو پخش کنید٬ همه میدونستند که دیگه هیچ کاری نمیشه کرد...! کانال شده بود محل معراج شهدا.... هنوزم بعضی هاشون اونجا هستند...! کانال کمیل بوی فاطمه(س) را میده، بچه ها رفتند و کانال هنوز مونده تا درد غریبش رو به ما بگه... کانال... :آه کمیل... شاهد بودی؟ چرا خاموشی کمیل؟ چرا؟؟؟فریاد تو گوش شنوا میخواهد کمیل! من گوشهایم پر شده از دردهای دنیای مادی... درد تو٬ درد غریبی است در این زمانه ! آرام باش کمیل٬ شاید سال دیگر تو در خاک عراق اسیر شوی... شاید سال دیگر نشود به تو نزدیک شد! یک سال خودت را نشان دادی و دلها را بردی... کاش دلم پیشت بماند... فدای لبهای تشنه شهدا...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۵۴
علی حاضری
خوشحال بود! عینک دودی به چشم زده بود و لابه لای مردم شهر قدم برمی داشت. چشم هایش را به هرکجا که دلش می خواست می دواند و خیالش راحت بود که کسی متوجه چشم چرانی اش نیست.... نگاهش را روی تابلو ی گوشه خیابان ایست داد: " لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر" عینکش را برداشت ...سرش را به زیر انداخت و راهی شد... * چشم ها او را نمی بینند و او (همه ی) چشم ها را می بیند و خداوند مهربان و آگاه است. انعام 103
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۴۵
علی حاضری
خوشحال بود! عینک دودی به چشم زده بود و لابه لای مردم شهر قدم برمی داشت. چشم هایش را به هرکجا که دلش می خواست می دواند و خیالش راحت بود که کسی متوجه چشم چرانی اش نیست.... نگاهش را روی تابلو ی گوشه خیابان ایست داد: " لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر" عینکش را برداشت ...سرش را به زیر انداخت و راهی شد... * چشم ها او را نمی بینند و او (همه ی) چشم ها را می بیند و خداوند مهربان و آگاه است. انعام 103
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۴۵
علی حاضری